Image yaali
دلنوشته :: شهدای دانش آموز گتوند

شهدای دانش آموز گتوند

شرافتمندانه ترین مرگ شهادت است. پیامبر اکرم ص
شهدای دانش آموز گتوند

رزمنده ای کـه در فـضای سایبر می جنـگی بـرای فـشردن کلیدهای کامپیوتر وضـو بگیر و بـا نیـت قربه الی الله مطلب بنویس.بدانکه تو مصداق و مارَمَیت اِذ رَمَیت ... هستی .تو در شبهای تـاریک جبهه سایبری از میدان مین گناه عبور میکنی مراقب باش،به شهدا تمسک کن بصیرتت را بالا ببر که ترکش نخوری...رابطه خودت را با خدا زیاد کن...با اهل بیت یکی شو و در این راه گوش به فرمان آنها باش.

پیام های کوتاه
  • ۸ آذر ۹۲ , ۱۳:۱۶
    ت
اطلاعات عمومی




مرصاد

استفتائات رهبری( رساله )

دانلود رایگان کتابهای الکترونیکی فارسی حدیث موضوعی
نویسندگان
وبلاگ های بچه های ما
آخرین مطالب
آخرین نظرات

دلنوشته

مرصاد | يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

به بهانه اردوهای راهیان نور بسیج دانش آموزی

تیک تاک ِ ساعت با تپش های قلبت ، هر دو ،لحظه های انتظار را

به رُخَ ت میکشند..

بار ِ سفر بسته و مهیــای رفتنی . . .

سربند و چفیه... قرآن و سجاده ی جیبی ...

لباس خاکــی... همراه ِ رزمندهای قدیمی...




وقتِ سوار شدن ِ اتوبوس انگار یک چیزی گوشه ی دلت را گــرفته...

جای یک اتوبوس ِ گل آلــود با نوای

« ای لشکر صاحب زمان آماده باش ، آماده باش » ... خالی بود..

نگــاه به چهره هایشان آدم را یاد ِ همانهایی می اندازد که گاه گاهی

منـوّر میکند لحظه های دلتنگی مان را...

بعضی از چهره ها برایم آشناست...

مهربان.. صمیمی ..

با اخلاص و در عین حال بسیار متین و با وقار... دُرُست مثل ِ گذشته ها ...

با صلواتی به روح ِ پیر و مرادشان خمینی.ره. و یاران ِ شهیدشان حرکت کــردیم...

در بین ِ راه گاهی از خاطــراتشان میگفتتند . . .

از عملیاتهای دشمن...از تک و پاتک هـــا ... از فرمانده هانِ شهید . . .

از احمد کاظمی.. و گــاهی گریزی میزدند به خاطرات ِ شلمچه و اروند و کارون...





این سفر وقتی برایم شیرین تر شد که

فهمیدم پــدر ِ شهیدان موحد دانش " علی رضا و محمدرضا " علمــدار ِ کاروانمان است..




باز آمــــدم و در برابر عظمت ِ روح ِ بلندتـــان ، تمام قــد ایستادم ...

دست بر سینه ...سر فرود میآورم..

و سلام میـــدهم به ارواح ِ پاکتان : السـلام علیک یا انصار ابی عبدالله...

اینجا ، زمانی اینقدر ساکت و خاموش نبـــود . . .

اینجا ، جای جایش بوی عشق میدهــد... بوی عشق بازی...

پس کجا هستیـــد ای میزبانان ؟!

اینجا همیشه اینقدر ساکت و بی صداست ؟!

برخیزید و به استقبال ِ ما آئیـــد . . .

بیائید ببینید من بر ســـر ِ آن عهدی که با شما بسته ام ، همچنان ، مــانده ام ...

باز آمدم ... با همــان لباسهایم ...

هنوز تحویل ِ تدارکات نداده ام این لباسهای خاکی ام را . . .




آن روز که پا به پای شمـا میجنگیـدم ، باور نداشتم روزی قرار است

روایت کنـم رفتنتـان را . . .

آی شهـــدا !

به داد ِ ما برسید . . .

خـدا نکنـد در ایـن ویرانه ی خاکی ، ســـرمان گــرم ِ زنـــدگی شــــود . . .

نمـــی دانم چـــرا هر روز دلم از روز ِ قبل ، بیشتـــر شور میزند ... !!!

چند صباحــی ست ، دلــــــــــــــم آرام ندارد . . .

درک ِ مناطق ِ دزلی و دالانی و بوالحسن و ..... پیشکشم ! "حاج عمران" را درک

کنم ، هنــر کرده ام ...

اینجا هنوز آخرین وضوی عشق ِ شهید کاوه را به خاطر دارد...

شهید موحددانش را خوب میشناسد...



مدتها بود که دلم برای این میهمانی ، به انتظار نشسته بود !

خدایا ! کو آن بصیرت ِ عاشورایی ؟!

قرار نبود در کوچه پس کوچه های آلوده ی شهر ، رها شوم . . .

قراراین نبود که دنیازده شوم...

قرار این نبود که وصیت نامه هایشان را لای خشت-خشت ِ یادمانهایشان بگذارم..

چقدر سرگرم ِ کودک ِ درون ِ خویش شده ام و غافل ماندم از شناسنامه ای که

با دست بردن به تاریخ ِ تولدشان آنها را به خـــــــــــــدا رساند . .

نمیدانم در این جبهه ی جنگ ِ نرم ، از اُسرا و مفقودین ِ دنیازده خواهم بــود ، یا

"شهیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد" میشــوم ؟!!!

خ - و  بر گرفته از سایت

  http://rahianenoor.com/vdcf.xd0iw6dym4ka.6iwgz7wy7q.html

  • مرصاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

[RB:Blog_And_Post_Title]

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
شماره پیامک حوزه: 50002040005750 تلفن حوزه 06136325750
پیج رنک گوگل